پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

پرنیای مامان

این روزها ...

  گل من ... پرنیای نازنینم ...        اگر بخوام از تغییرات تو بنویسم باید به سرعت از کنار کلمه ها- جمله ها و حتی شعر ها و آوازها بگذرم، چرا که به سرعت باد همه  اون ها رو یاد گرفتی و الان دیگه تقریبا کاربرد هر کلمه ای رو میدونی .       خیلی دلم میخواد برات بنویسم. از همه شیرین کاریهات؛ گریه هات؛ خنده هات ؛رقصیدن هات .     از همه لحظاتی که با هم هستیم و از تک تک شادیهایی که با هم داریم.       دلم میخواد تک تک خنده های تو رو ثبت کنم.     دلم میخواد بن...
11 آذر 1394

دلنوشته...

وقتی از تمام روزهای تکراری زندگی خسته میشوم، تنها یک لبخند تو ،  یا حتی نه، یک گریه معصومانه ات کافی است تا دوباره امید در من زنده شود.     بزرگ تر که شوی خوبتر خواهی فهمید که برای هر انسانی حتی اگر مادر باشد، روزهای بی روح و بی حوصله ای هست که شاید حضور فرشته ای چون تو، نگذارد مادر از پا درآید...     امیدم! نور دیدگانم !   با وجودت شاد و خرسندم و دست مریزاد بر خالق توانایت که تو را زیباترین موجود خلق کرد تا زیبایی های زندگی ام را مدیونت باشم.                       ...
11 آذر 1394
1